جدول جو
جدول جو

معنی هامون گردانیدن - جستجوی لغت در جدول جو

هامون گردانیدن
(فَرْ جُ تَ)
مسطح و هموار ساختن زمین. صاف کردن:... و طرق یأجوج بلا از فرسنگها موانعو عوایق پاک و هامون گردانید. (تاریخ سلاجقۀ کرمان محمد بن ابراهیم) ، خراب و ویران کردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاموش گردانیدن
تصویر خاموش گردانیدن
قطع کردن جریان برق در وسایل برقی، ساکت کردن، از سخن بازداشتن، از آواز یا گفتار بازداشتن، فرونشاندن آتش یا چراغ، خاموش کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بِ خوَدْ / خُدْ سِ پُ دَ)
ساکت کردن. از سخن بازداشتن. خاموش ساختن. خاموش کردن. تصمیت. اصمات. (منتهی الارب). تضمیز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) : حکیمی در آن کشتی بود ملک را گفت: اگر فرمان دهی من او را بطریقی خاموش گردانم. (گلستان سعدی) ، کشتن چراغ. کشتن شمع، از غضب فرونشاندن، فرونشاندن آتش. کشتن آتش.
لغت نامه دهخدا
(فَرْ تَ)
هامون گشتن
لغت نامه دهخدا